خاطره بد باخت ۶_۱ استقلال مقابل العین

ا سلام خدمت تاجیای عزیز 💙
روزی که استقلال تو آسیا با العین بازی داشت رسید … بازی دیر وقت بود و حدودا ساعت ده و نیم یا یازده پخش میشد ( ساعت دقیق بازیو یادم نی ) .


این بازیا هم دقیقا افتاده بود وسط امتحانای ترم نوبت دوم( اون موقع کلاس شیشم بودم ) بازی شروع شد و مامانم گفت فردا امتحان داری پاشو بگیر بخواب منم با کلی غر زدن پا شدم رفتم تو اتاقم اما به بابام گفتم صدا تلویزیون رو بیشتر کنه تا صدا گزارشگر رو بشنوم رو تختم دراز کشیده بودم و تمام فکر و ذهنم بیرون بود گوشامو تیز میکردم که مبادا حتی یه کلمه از حرفای گزارشگر رو نشنوم ولی متاسفانه انقد خسته بودم و خوابم میومد اصلا نفهمیدم کی خوابم برد فرداش لباسامو پوشیدم تا برم مدرسه اون موقع ها یه دوست استقلالی داشتم که میومد جلو در خونمون و با هم میرفتیم مدرسه تا دوستمو دیدم ازش پرسیدم راستی محدثه دیشب استقلال برد ؟ گفت : نه ۶ تا خورد فکر کردم داره دروغ میگه و میخواد شوخی کنه گفتم برو بابا راستشو بگو ببینم، دیدم گفت : نه یگانه به خدا راست میگم استقلال دیشب ۶ تا خورد یه لحظه کپ کردم دیگه هیچی از حرفایی که میزد و نمیشنیدم رسیدیم مدرسه دیدم لنگی ها از این طرف مدرسه میرن اون طرف و دادن میزنن شیش تایی ها رفتم یه گوشه از حیاط نشستم دستامو گرفتم رو چشامو شروع کردم به گریه کردن همون موقع معاونمون اومد و گفت آماده شید برا امتحان تا بفرستمتون تو کلاس … نگم که امتحانو چیکار کردم دیگه
وقتی هم برگشتم خونه مامانم گفت ( مامانم لنگیه) راستی یگانه استقلال شیش تا خوردا با یه لحن پر از بغض گفتم میدونم و رفتم تو اتاقمو شروع کردم گریه تا خود شب …

خاطره از یگانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.